شما هم ایدهای دارید و بهدنبال راه اندازی کسب و کار با هزینه کم هستید؟ آیا میدانید اولین قدم در مسیر راه اندازی کسب و کار چیست؟ تابهحال درباره ارزیابی ایده کسب و کار چیزی شنیدهاید؟
اگر به فکر راه اندازی کسب و کار با هزینه کم هستید، حتما این مطلب را بادقت و تا انتها مطالعه کنید. نکتههایی را که بهنظرتان مهم میآیند یادداشت کنید. و اگر در مسیر راه اندازی کسب و کار لازم شد، به این مطلب بهعنوان مرجعی برای ارزیابی ایده کسب و کار مراجعه کنید.
ارزیابی ایده کسب و کار و 12 اشتباهی که نباید مرتکب شوید!
ساخت محصولات و خدمات جدید هرگز بهاندازهٔ این روزها آسان و ارزان نبوده است. یعنی با وجود پیشرفتهایی که صورت گرفته و امکاناتی که فناوریهای روز در اختیار ما قرار دادهاند، بهراحتی میتوانیم محصول جدیدی بسازیم یا خدمت جدیدی ارائه بدهیم. کسب و کارهای کوچک پرسود یا راه اندازی کسب و کار اینترنتی نمونههایی از این دست هستند. با همهٔ اینها مبتکر بودن، کارآفرین بودن یا کارآفرین سازمانی بودن، هنوز هم بسیار دشوار است.
این مطلب را با ارزیابی ایده کسب و کار شروع میکنیم. بعد هم تعدادی از اشتباههای رایج در مسیر ارزیابی ایده کسب و کار و راه اندازی کسب و کار را با شما در میان میگذاریم. شما هم اگر نکتهای دارید که به این مطلب اضافه کنید یا پرسشی درباره راه اندازی کسب و کار با هزینه کم دارید، در ادامه همین مطلب با ما در میان بگذارید.
پیش از هر چیز بهسراغ چرخهٔ ساخت، سنجش و یادگیری در ارزیابی ایده کسب و کار میرویم.
مقالات پیشنهادی برای مطالعه بیشتر:
چرخه ساخت، سنجش و یادگیری در استارتاپ ناب
ایده فوقالعادهای داریم و میخواهیم کسبوکاری راهاندازی کنیم. اما پیش از هر اقدامی باید آن ایده را ارزیابی کنیم تا مطمئن شویم راه اندازی کسب و کار یا راه اندازی کسب و کار اینترنتی با آن ایده امکانپذیر و سودآور خواهد بود.
برای ارزیابی ایده کسب و کار باید آزمایشهای کوچک زیادی انجام بدهیم. در دل هرکدام از این آزمایشهای کوچک باید درک عمیقی از مهمترین فرضیهها نهفته باشد و اینکه چرا چنین آزمایشهایی میکنیم. به چیستی و چگونگی این آزمایشهای کوچک خواهیم رسید، اما پیش از آن میخواهیم شما را با چرخهٔ ساخت، سنجش و یادگیری آشنا کنیم.
در دنیای استارتاپ ناب (Lean Startup) و راه اندازی کسب و کار اینترنتی چرخهٔ ساخت، سنجش و یادگیری، ابزاری برای آزمودن جذابیت ایدههای کسبوکار است؛ یعنی میخواهیم مطمئن شویم که آن ایده شدنی و سودآور است. متأسفانه بعضی مبتکرها و کارآفرینها آن واژه ساخت را که میبینند، سریع و از همان ابتدا شروع به ساخت نمونه میکنند.
اما در واقع در این چرخه، یک گام صفر هم وجود دارد که در عنوانش نیامده؛ و آن چیزی نیست جز ارزیابی ایده کسب و کار یا سروشکل دادن به ایده و تعریف مهمترین مفروضهها و فرضیههایی که آن را شکل دادهاند. در ادامه این مطلب مدام بین دو مفهوم مفروضه (assumption) و فرضیه (hypotheses) در رفتوآمد خواهیم بود.
مقالات مرتبط پیشنهادی برای مطالعه بیشتر:
نکتهای که درباره تفاوت بین این دو باید بدانید، آنکه مفروضه مسئله بدیهی است. برای مثال در «بررسی عوامل مؤثر بر موفقیت کسبوکار»، «موفقیت» مفروضهای است که بر اساس آن عوامل مؤثر ایجاد میشود. اما فرضیه، حدس و گمان است. برای مثال وقتی میگوییم «علت شکست بسیاری از کسبوکارها، عدمارزیابی ایده است»، یک فرضیه را بیان کردهایم که البته ممکن است صرفا نظری و شاید هم تجربی باشد.
پس با در نظر داشتن این نکتهها، ابتدا بهسراغ گام صفر، یا همان مرحله قبل از گام اول یا ساخت میرویم.
گام صفر: تفکر و فرضیهپردازی
در این مرحله، اول سروشکل یک ارزش پیشنهادی جذاب برای مشتری به ایده خود میدهیم. ارزش پیشنهادی جذاب یعنی چه؟ ارزش پیشنهادی (Value Proposition) یک محصول یا برند برای مشتریها، همان چیزی است که باعث میشود مشتری این محصول یا برند را به محصول یا برند دیگری ترجیح بدهد.
برای مثال به خرید گوشی هوشمند فکر کنید. مشتری دهها و صدها گزینه برای انتخاب دارد، اما در نهایت یکی از آنها را انتخاب کرده و میخرد. چرا این مدل گوشی را انتخاب کرد و دیگری را انتخاب نکرد؟ پاسخ این پرسش، همان ارزش پیشنهادی این برند نسبت به سایر برندهای گوشی هوشمند است.
پس ما هم در این مرحله سروشکل یک ارزش پیشنهادی جذاب برای مشتری به محصول یا خدمت خود میدهیم. البته این امر به جامعه هدف بستگی دارد. مشتریهای ما چه چیزی را ارزش پیشنهادی تلقی خواهند کرد؟
پس از آن مدل کسبوکاری ایجاد میکنیم که بهطور بالقوه سودآور و مقیاسپذیر باشد. مدل کسبوکار (Business Model) ارائه ارزش پیشنهادی به مشتری را با قیمت مناسب تبیین میکند.
بهبیان سادهتر، مدل کسبوکار، توصیف چگونگی درآمدزایی از کسبوکار موردنظر است. و همان طور که از تعریفش پیداست، در زمينههای مختلف کسبوکار، معنیهای متفاوتی دارد.
پس از ایجاد ارزش پیشنهادی و مدل کسبوکار، نوبت آن میرسد که از خودمان بپرسیم: «مفروضهها و فرضیههای مهمی که باید صحیح باشند تا چنین چیزی درست کار کند، چه هستند؟»
مفروضهها را بر اساس میزان مطلوبیت (یعنی ریسک بازاری: آيا مشتریها چنین چیزی میخواهند؟)، امکانپذیری (یعنی ریسک فناورانه و اجرایی: آیا میتوانم آن را بسازم یا اجرا کنم؟) و زیستپذیری (یعنی ریسک مالی: آیا میتوانم بیشتر از آنچه خرج برمیدارد درآمد کسب کنم؟) سنجیده و تعریف میکنیم.
برای آزمودن این مفروضهها یا فرضیهها، آزمایشهای خیلی زیادی باید انجام دهیم. وقتی طرح کلی فرضیهها درست شدند، تازه بهسوی چرخهٔ ساخت، سنجش و یادگیری حرکت میکنیم تا گام اول را برداریم.
گام اول: ساخت
در این مرحله آزمایشهایی را طراحی کرده و میسازیم که مناسب آزمودن فرضیهها باشند. یعنی با در نظر گرفتن فرضیههایی که طراحی کردهایم، آزمایشهایی را میسازیم که بتوانند آنها را بیازمایند.
در این مرحله از خودمان میپرسیم: «کدام فرضیهها را باید اول آزمایش کنیم و اصلا چگونه این کار را انجام دهیم؟» و «کدام آزمایشها ارزشمندترین دادهها و شواهد را بهدست میدهند؟» با پاسخی که به این پرسشها میدهیم، بهسراغ گام دوم در چرخهٔ ساخت، سنجش و یادگیری میرویم.
گام دوم: سنجش
در این مرحله آزمایشها را انجام میدهیم. این آزمایشها ممکن است شکلهای مختلفی داشته باشند. شاید در قالب صحبت با مشتریها و سهامدارها باشند؛ یا شاید هم راهاندازی صفحهٔ فرود باشد برای سنجش اینکه آیا مردم روی آن کلیک میکنند، ثبتنام میکنند، یا حتی ارزش پیشنهادی ما را (که البته هنوز وجود ندارد، چون اجرایی نشده) خریداری میکنند یا نه.
دادههایی را که در این مرحله جمعآوری کردهایم، با خود به مرحله سوم میبریم.
گام سوم: یادگیری
در این مرحله دادهها را تجزیهوتحلیل کرده و نکتههای آن را دریافت میکنیم. شواهد و دادههای بهدستآمده از آزمایشها را با فرضیههای اولیه، اینکه چگونه آنها را آزمایش کردیم، و چه چیزهایی یاد گرفتیم ارتباط میدهیم.
اینجاست که متوجه میشویم فرضیه اولیه درست بوده یا نه، شاید هم درستی یا نادرستی آن هنوز نامشخص باشد. شاید بفهمیم باید سروشکل دیگری به ایده بدهیم، یا مسیر آن را تغییر دهیم، یا فرضیههای جدیدی ایجاد کنیم، یا آزمایش را ادامه بدهیم، و یا با شواهد و مدارک ثابت کنیم که ایده موردنظر کارایی دارد و در مسیر درستی هستیم.
با آنچه در مرحله یادگیری از آن آزمایشها دریافت میکنیم، متوجه میشویم که باید همچنان این چرخه را ادامه بدهیم و به ارزیابی ایده کسب و کار بپردازیم، یا وارد فاز بعدی و راه اندازی کسب و کار شویم.
در هر صورت در دل همه این آزمایشها، همیشه باید درک عمیقی از فرضیهها وجود داشته باشند. درکی از اینکه چگونه میخواهیم برای مشتریها ارزش ایجاد کنیم (یعنی همان بوم ارزش پیشنهادی) و چگونه میخواهیم برای شرکت ارزش ایجاد کنیم (همان بوم مدل کسبوکار).
12 اشتباهی که در ارزیابی ایده کسب و کار نباید مرتکب شوید!
حالا اگر میخواهید بیشتر درباره ارزیابی ایده کسب و کار و راه اندازی کسب و کار بدانید، در ادامه ۱۲ اشتباه رایج در تبدیل ایده به کسبوکار را بخوانید. و سعی کنید در مسیر راه اندازی کسب و کار خود از آنها دوری کنید.
اشتباه اول: دنبال آن ایده عالی هستیم
بهتر است وقت خود را برای جستوجوی ایده عالی که مو لای درز آن نرود تلف نکنیم. خیلیها تصور میکنند یک ایده عالی بیشک منجر به کسبوکار موفقی میشود. اما در واقعیت مفهوم اصلی مدنظر، تأثیر کمتری از آنچه فکر میکنیم بر موفقیت کسبوکارمان دارد.
مهمترین چیز، توانایی ما در ارائه ایده و تبدیل آن به ارزشی پیشنهادی است که مشتریها میخواهند؛ تبدیل آن به مدل کسبوکاری است که بر پایهٔ نکتههای دریافتی از برخورد با مشتریها و سهامدارها عمل میکند.
اشتباه دوم: اوهام و خیالات خود را با چشمانداز اشتباه میگیریم
به شما قول میدهم وقتی ۱۰ کارآفرین یا کارآفرین سازمانی فکر میکنند چشمانداز فوقالعادهای دارند، فقط یک نفرشان به دیدگاه امیدبخشی رسیده و ۹ نفر دیگر صرفا دچار اوهام و خیالات هستند.
اینکه صرفا خود را قانع کنیم که مشتریها عاشق محصولات یا خدمات ما خواهند شد، خیلی آسان است، اما به احتمال زیاد چنین نخواهد شد. بهتر است زمان را برای تبدیل چشمانداز به مدل کسبوکار تلف نکنیم. در عوض آن چشمانداز را بهصورت تجربی با مشتریها و سهامدارها بررسی کنیم تا متوجه شویم کارایی دارد یا نه.
بتر پلیس (Better Place) نمونه خوبی از راه اندازی کسب و کار اینترنتی بود. آنها با چشمانداز عالی و مدل کسب و کار فوقالعادهای شروع کردند. همان ابتدا هم ۸۰۰ میلیون دلار سرمایه جذب کردند. اما کمی بعد با شکست مواجه شدند و همه چیز را از دست داد.
اشتباه سوم: عاشق همان ایده اولیه میشویم
عاشق همان ایده اولیه نشوید! بعید است بهترین ایده باشد. باید ارزشهای پیشنهادی و مدلهای کسبوکار مختلفی را نمونهسازی کرده و سپس بهترین گزینه را انتخاب کنیم.
این هم توصیه مهمی که کارشناسهای راه اندازی کسب و کار با هزینه کم برای نمونهسازی دارند: ایدههای خود را خام نگه دارید. اجازه بدهید طی فاز آزمایش، کمکم شکل گرفته و تکامل پیدا کنند.
اشتباه چهارم: تمرکز روی محصول و فناوریها بهقیمت مدل کسبوکار تمام میشود
بعضی کارآفرینها یا کارآفرینهای سازمانی آنقدر روی محصولات خود تمرکز میکنند که مدل کسبوکار را به فراموشی میسپارند. مسلما وجود محصول خوب ضروری است، اما برای نجات سرمایهگذاری و ادامه راه کافی نیست.
تزریق سرمایه از سوی سرمایهگذار تا یکجایی پیش میرود. کارآفرینها باید این حقیقت دشوار را بپذیرند که مدل بد کسبوکار، باعث میشود محصول عالی هم با شکست مواجه شود. پس باید محصول خود را در مدل کسبوکار قابلتکرار، مقیاسپذیر و سودآوری جای بدهیم.
اشتباه پنجم: داستان واضح و روشن برای مدل کسبوکار نداریم
بعضی صاحبان کسبوکار مشغول ساخت ارزشهای پیشنهادی متعدد هستند، چندین جریان درآمدی درست میکنند، کارهای دیگری میکنند و خلاصه آنقدر مشغول زمینههای مختلف هستند که در نهایت نمیتوان تشخیص دارد دقیقا چه میکنند. در واقع داستان واضح و روشنی برای مدل کسبوکار خود ندارند.
داستان روشن برای مدل کسبوکار یعنی همه اجزای کسبوکار باهم کار میکنند تا استراتژی فکرشدهای ایجاد کنند که آن استراتژی ارزش ایجاد کرده و ارائه نماید. سازمانی که داستان خوبی برای مدل کسبوکار دارد، در واقع خاکریزهایی دارد که از کسبوکارش در مقابل رقبا محافظت میکنند.
برای نمونه، مدل کسبوکار اصلی نسپرسو (Nespresso) داستان خوبی داشت. این مدل کسبوکار ارزشی پیشنهادی ارائه میکرد که مشتریها را به خود جذب مینمود (یعنی همان دستگاههای اسپرسوساز نسپرسو) و مواد مصرفکردنی هم داشت که درآمدهای تجدیدپذیری از سوی همان مشتریها ایجاد میکردند (یعنی فروش مستقیم کپسولهای قهوه). این مدل کسبوکار با اجرای همین استراتژی، به کسب و کار موفق تبدیل شد.
اشتباه ششم: حواسمان به رقباست، نه مشتریها
راههای مختلفی برای ضربه زدن به رقبا را میتوان در پیش گرفت. چهبسا این تلاشها مزیت موقتی هم به شرکت و کسبوکار ما بدهند. اما تنها راه غلبه بر سایر نقشآفرینهای حوزه فعالیت ما، ایجاد ارزشهای پیشنهادی است؛ ارزشهای پیشنهادی که در قالب مدل کسبوکار فوقالعادهای، نیازهای مشتریها را هدف قرار بدهند.
پس بهجای تمرکز روی رقبا، تلاش خود را روی درک این متمرکز کنید که مشتریها چه میخواهند و همان را برایشان بسازید.
اشتباه هفتم: تمرکز نخست شما روی «میتوان این را ساخت؟» است، نه «باید این را ساخت؟»
وقتی تیم شما در قبال چالشهای فنی و محصولاتی که به زیبایی طراحی شدهاند هیجانزده میشوند، آنهم بدون آنکه بپرسند آیا ارزش پایداری برای مشتری ایجاد کردهاند یا نه، زنگ هشدار به صدا درمیآید.
تمرکز روی محصولات فوقپیشرفتهای که بازار اهمیتی به آنها نمیدهد، ریسک اتلاف زمان، انرژی و پول را افزایش میدهد. پیش از آنکه ببینید آیا میتوانید فلان چیز را بسازید یا نه، ببینید اصلا بازار آن را میخواهد یا نه. البته عقل سلیم هم این را تأیید میکند، اما همیشه در عمل رعایت نمیشود.
اشتباه هشتم: آن چیزی را میسازیم که مشتریها میگویند
حتما با خودتان فکر میکنید: «منظورت از اینکه آنچه را مشتریها میگویند درست نکن چیست؟! مگر نه اینکه در نهایت همانها باید ایده را قضاوت کنند؟!»
نکته اینجاست که مشتریها همیشه همان طور که میگویند عمل نمیکنند. صدالبته که بازخورد آنها دید فوقالعادهای ایجاد میکند، اما نباید عقیده آنها را تماموکمال قبول کنیم. خوب است مشتریمحور باشیم، اما زمانی باید شروع به ساخت کنیم که مطمئن شویم مشتریها پولشان را خرج محصولات یا خدمات ما خواهند کرد.
اشتباه نهم: آزمایشهای ابتدایی گرانقیمتی ترتیب میدهیم
همان طور که پیشتر گفته شد، آزمایشها به ما کمک میکنند ارزیابی ایده کسب و کار انجام دهیم و در واقع فرضیههای حولمحور ایده را بررسی کنیم. اما از آنجا که هنگام راه اندازی کسب و کار عدمقطعیت در اوج خودش است، به احتمال زیاد این فرضیهها نادرست هستند.
راهحل چیست؟ باید آنقدر به آزمایش ادامه دهیم تا وقتی دقیقا بفهمیم مشتریها چه میخواهند. باید در زمینه تخصیص منابع باهوش باشیم. پول و نیروی کار، برای راه اندازی کسب و کار با هزینه کم یا راه اندازی کسب و کار اینترنتی محدود هستند. ما هم در این مرحله نمیدانیم چند آزمایش برای اعتبارسنجی ایده لازم است.
پس بهتر است آن فرضیههایی که ممکن است کسبوکار ما را از بین ببرند، همان ابتدا با آزمونهای سریع و ارزانقیمت به چالش بکشیم. بعد هم زمانی خرجومخارج را افزایش بدهیم که شواهد لازم را به دست آورده باشیم؛ شواهدی که ثابت کنند این ایده عملی است.
اشتباه دهم: آزمودن ایدهها را برونسپاری میکنیم
یک کارآفرین یا کارآفرین سازمانی خوب به ایده کسبوکارش مثل بچهاش نگاه میکند. حالا تصور کنید وظیفه پدر یا مادری خود را به شخص دیگری بسپاریم تا او را بزرگ کرده و تبدیل به به فرد مفیدی برای جامعه کند!
وقتی آزمودن ایدهها را برونسپاری میکنیم، در واقع همین کار را انجام میدهیم. انگار از فرد دیگری میخواهیم درباره مشتریهای ما تحقیق کند، دنبال ارزش پیشنهادی باشد و مدل کسبوکاری برای کسب و کار موفق جستوجو کند که برای سرمایهگذاری ما کارایی کافی داشته باشد.
آن اطلاعاتی که هنگام آزمایش ایده بهدست میآوریم، برای موفقیت بلندمدت سرمایهگذاری بسیار اساسی است. نمیتوانیم آن را برونسپاری کنیم. این وظیفه بنیانگذارها و تیم تحقیق محصول است.
اشتباه یازدهم: زمانبندی درستی نداریم
کسبوکارها در خلأ ساخته نمیشوند. مدل کسبوکار و ارزش پیشنهادی ما ممکن است عالی باشند، اما اگر محیط برایشان آماده نباشد، به موفقیت نمیرسند.
نمونه معمول زمانبندی بد در راه اندازی کسب و کار کسبوکاری است که هنوز به اندازهٔکافی بزرگ نشده، اما وارد بازار میشود. چنین کسبوکاری هنوز آنقدر که باید کشش ندارد.
نقطه مقابل آن، خیلی دیر وارد بازار شدن است. آنهم وقتی رقبای سروشکلیافته زیادی با مدلهای کسبوکار قدرتمند در بازار حضور دارند. دسترسپذیری منابع، روندهای تنظیمی و زیرساختهای اقتصادی هم عوامل بیرونی دیگری هستند که میتوانند به نفع یا ضرر موفقیت سرمایهگذاریهای ما عمل کنند.
اشتباه دوازدهم: اجرا خوب نیست
اجرای خوبی نداریم، چون سرنخهای کیفی بدی را دنبال میکنیم، محصولمان خوب کار نمیکند، تیم درستی را به کار نگرفتهایم. خلاصه یکجای کار میلنگد و نمیتوانیم اجرایی مطابق برنامه داشته باشیم.
اگر سریعا واکنش نشان ندهیم، این اجرای ضعیف کسبوکار را از بین خواهد برد. بهتر است برای ارزیابی وضعیت کنونی از مدل ستارهای گالبرایت (Galbraith Star Model) استفاده کرده و آن را با مدل کسبوکار و ارزش پیشنهادی که اعتبارسنجی کردهایم مقایسه کنیم. مسائل مهمی که جلوی اجرای طرحها را میگیرند چه هستند؟ بهتر است قبل از آنکه خیلی دیر شود، آنها را سروسامان بدهیم تا کسبوکارمان نجات پیدا کند.
همه ما کارآفرینهای زیادی را دیدهایم که مرتکب چنین اشتباههایی شدهاند. آنها در گیرودار ارزیابی ایده کسب و کار گرفتار شدهاند، درک از فرضیههای اولیه خود و حتی آن هدف نهایی را هم از دست دادهاند. ولی با آگاهی از این اشتباهها، میتوانیم مسیر درست را دنبال کنیم.
در نهایت فقط یک چیز برای همه ما اهمیت دارد؛ و آن اینکه آیا در مسیر تبدیل ایده اولیه به مدل کسب و کار موفق سودآور و مقیاسپذیری که برای مشتریها ارزش ایجاد کند پیشرفتی میکنیم یا نه؟
چه اشتباه دیگری میتواند باعث شکست یک کسب و کار شود؟ تجربه تان را به اشتراک بگذارید. (نوشتن دیدگاه)
جمعبندی
این مطلب را با ارزیابی ایده کسب و کار شروع کردیم. گفتیم که چرخهٔ ساخت، سنجش و یادگیری، ابزاری برای آزمودن جذابیت ایدههای کسبوکار است. اما پیش از آنکه ایده را در این چرخه قرار دهیم، باید آن را وارد گام صفر کرده و سروشکل یک ارزش پیشنهادی جذاب برای مشتری به آن بدهیم. بعد از آن هم مدل کسبوکاری ایجاد میکنیم که سودآور و مقیاسپذیر باشد.
مسلما آنچه در اینجا درباره ارزیابی ایده کسب و کار پیش از راه اندازی کسب و کار خواندید، همهٔ مطلب نبود. حالا نوبت شماست! اگر تخصص یا تجربهای درباره ارزیابی ایده کسب و کار یا چرخهٔ ساخت، سنجش و یادگیری در استارتاپ ناب دارید، با ما هم در میان بگذارید.
منابع و مراجع:
همانطور که قبلا گفتیم وب سایت Strategyzer.com که مربوط به تیم مولف کتاب خلق مدل کسب و کار و کتاب طراحی ارزش پیشنهادی است، منبعی به روز برای یادگیری مطالب ارزشمند در زمینه کسب و کار است و ما این مقاله را با برداشتی آزاد و با تلفیق تجارب دیگرمان از دو مقاله از سایت مذکور ترجمه و تالیف کردیم. منابع اصلی که این مقاله از آنها ترجمه شده و به همراه نکاتی تجربی ارائه شده است عبارتند از:
- https://www.strategyzer.com/blog/how-to-test-your-idea-start-with-the-most-critical-hypotheses
- https://www.strategyzer.com/blog/posts/2015/6/25/12-mistakes-to-avoid-when-turning-an-idea-into-a-business
نوبت شماست!
اگر نکته ای مهم در مورد موضوعات صحبت شده در مقاله دارید حتما آنرا در بخش نظرات همین مقاله بنویسید.
در صورتی که این مقاله براتون مفید بود، اون را برای دوستانی که فکر میکنید براشون مفید خواهد بود به اشتراک بگذارید.
موفق و پیروز باشید